Erfan داستان هاي جالب
| |||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید میپرسند:
تاریخ : چهارشنبه 20 فروردین 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 103
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند.
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟ کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. مرد به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم...! آن مرد مارتین لوتر بود
تاریخ : چهارشنبه 20 فروردین 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 108
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت . پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت : ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید : بستنى خالى چند است ؟ خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عدهاى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند ، با بیحوصلگى گفت : ٣٥ سنت پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت : براى من یک بستنی بیاورید . خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت . پسر بستنى را تمام کرد ، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت . هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت ، گریهاش گرفت . پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى ، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود !
تاریخ : چهارشنبه 20 فروردین 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 112
کوهنوردی میخواست به قلهای بلندی صعود کند. پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه و ستارهها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !
تاریخ : چهارشنبه 20 فروردین 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 104
مطالب گذشته
» خوشا به حال ترك شيرازي »» سه شنبه 13 اسفند 1392
» زندگي زيباست.... »» دوشنبه 12 اسفند 1392 » خرید گلس عمده و سود فروش آن »» جمعه 15 دی 1402 » . »» جمعه 14 آذر 1393 » ضرب المثل ل م ن و ه ي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل هاي ع غ ف ق ك گ »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل هاي س ش ص ض ط ظ »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل د ذ ر ز »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل ج چ ح خ »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل پ ت »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل ب »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » ضرب المثل الف »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي محمد اصفهاني »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي كامران و هومن »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي فرامرز اصلاني »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي عباس قادري »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي عليرضا افتخاري »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي عليرضا عصار »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي شهرام شبپره »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي شادمهر عقيلي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي ستار »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي سالار عقيلي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي سياوش قميشي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي جواد يساري »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي ايرج بسطامي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي اميد »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » بيوگرافي آغاسي »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » اس ام اس كريسمس 6 »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » اس ام اس كريسمس 4 »» چهارشنبه 30 مهر 1393 » اس ام اس كريسمس 5 »» چهارشنبه 30 مهر 1393 | |||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |