Erfan
قالب وبلاگ
درباره ي سايت

زندگي زيباست و زيبايي از آن ماست
موضوعات سايت
'گالري عكس
جك و لطيفه
جالب و خواندني
اس ام اس ها
اس ام اس مناسبتي
اس ام اس موضوعي
ضرب المثل
سخن بزرگان
دانلود ها
زندگي نامه و بيو گرافي ها
نويسندگان
پیغام مدیر سایت
سلام دوست من به سایت Erfan خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات

دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید







اولین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



صبح 
شوري ابعاد عيد 


ذايقه را سايه كرد . 
عكس من افتاد در مساحت تقويم‌: 
در خم آن كودكانه هاي مورب‌، 
روي سرازيري فراغت يك عيد 
داد زدم‌: '/ به ، چه هوايي '! 
در ريه هايم وضوح بال تمام پرنده هاي جهان بود. 
آن روز 
آب ، چه تر بود! 
باد به شكل لجاجت متواري بود. 
من همه مشق هاي هندسي ام را 
روي زمين چيده بودم‌. 
آن روز چند مثلث در آب 
غرق شدند. 
من 
گيج شدم‌، 
جست زدم روي كوه نقشه جغرافي‌: 
«آي ، هليكوپتر نجات!»
حيف:


طرح دهان در عبور باد به هم ريخت‌. 

اي وزش شور ، اي شديدترين شكل‌! 
سايه ليوان آب را 
تا عطش اين صداقت متلاشي 
راهنمايي كن‌. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 95

دومین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



زن دم درگاه بود 
با بدني از هميشه‌. 


رفتم نزديك‌: 
چشم ، مفصل شد. 
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق‌. 
سايه بدل شد به آفتاب‌. 

رفتم قدري در آفتاب بگردم‌. 
دور شدم در اشاره هاي خوشايند: 
رفتم تا وعده گاه كودكي و شن ، 
تا وسط اشتباه هاي مفرح‌، 
تا همه چيزهاي محض‌. 
رفتم نزديك آب هاي مصور، 
پاي درخت شكوفه دار گلابي 
با تنه اي از حضور. 
نبض مي آميخت با حقايق مرطوب‌. 
حيرت من با درخت قاتي مي شد. 
ديدم در چند متري ملكوتم‌. 
ديدم قدري گرفته ام‌. 
انسان وقتي دلش گرفت 
از پي تدبير مي رود. 


من هم رفتم‌. 

رفتم تا ميز، 
تا مزه ماست‌، تا طراوت سبزي . 
آنجا نان بود و استكان و تجرع‌: 
حنجره مي سوخت در صراحت ودكا. 

باز كه گشتم‌، 
زن دم درگاه بود 
با بدني از هميشه ها جراحت‌. 
حنجره جوي آب را 
قوطي كنسرو خالي 
زخمي مي كرد. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 133

سومین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



باران 
اضلاع فراغت را مي شست‌. 


من با شن هاي 
مرطوب عزيمت بازي مي كردم 
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم‌. 
من قاتي آزادي شن ها بودم‌. 
من 
دلتنگ 
بودم‌. 
در باغ 
يك سفره مانوس 
پهن 
بود. 
چيزي وسط سفره‌، شبيه 
ادراك منور:
يك خوشه انگور 
روي همه شايبه را پوشيد.
تعمير سكوت 
گيجم كرد. 
ديدم كه درخت ، هست‌. 


وقتي كه درخت هست 
پيداست كه بايد بود،
بايد بود 
و رد روايت را 
تا متن سپيد
دنبال 
كرد. 
اما 
اي ياس ملون‌! 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 108

چهارمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



 سال ميان دو پلك را 
ثانيه هايي شبيه راز تولد 


بدرقه كردند. 
كم كم ، در ارتفاع خيس ملاقات 
صومعه نور 
ساخته مي شد. 
حادثه از جنس ترس بود. 
ترس 
وارد تركيب سنگ ها مي شد. 
حنجره اي در ضخامت خنك باد 
غربت يك دوست را 
زمزمه مي كرد. 
از سر باران 
تا ته پاييز 
تجربه هاي كبوترانه روان بود. 

باران وقتي كه ايستاد 
منظره اوراق بود. 
وسعت مرطوب 
از نفس افتاد. 


قوس قزح در دهان حوصله ما 
آب شد. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 107

پنجمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :


روزي كه 
دانش لب آب زندگي مي كرد،
انسان
در تنبلي لطيف يك مرتع
با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود.
در سمت پرنده فكر مي كرد.
با نبض درخت ، نبض او مي زد.
مغلوب شرايط شقايق بود.
مفهوم درشت شط
در قعر كلام او تلاطم داشت.
انسان 
در متن عناصر 
مي خوابيد.
نزديك طلوع ترس، بيدار
مي شد.

اما گاهي
آواز غريب رشد
در مفصل ترد لذت
مي پيچيد.
زانوي عروج
خاكي مي شد.
آن وقت 
انگشت تكامل 
در هندسه دقيق اندوه 
تنها مي ماند.



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 102

ششمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



 صبح است‌. 
گنجشك محض 

مي خواند.
پاييز، روي وحدت ديوار 
اوراق مي شود.
رفتار آفتاب مفرح 
حجم فساد را
از خواب مي پراند: 
يك سيب 
در فرصت مشبك زنبيل
مي پوسد. 
حسي شبيه غربت اشيا 
از روي پلك مي گذرد.
بين درخت و ثانيه سبز 
تكرار لاجورد
با حسرت كلام مي آميزد. 

اما 
اي حرمت سپيدي كاغذ ! 
نبض حروف ما 
در غيبت مركب مشاق مي زند.


در ذهن حال ، جاذبه شكل 
از دست مي رود.

بايد كتاب را بست‌. 
بايد بلند شد 
در امتداد وقت قدم زد، 
گل را نگاه كرد، 
ابهام را شنيد.
بايد دويدن تا ته بودن‌. 
بايد به بوي خاك فنا رفت‌. 
بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد. 
بايد نشست 
نزديك انبساط 
جايي ميان بيخودي و كشف‌. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 135

هفتمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :


اي عبور ظريف ! 
بال را معني كن 


تا پر هوش من از حسادت بسوزد. 

اي حيات شديد ! 
ريشه هاي تو از مهلت نور 
آب مي نوشد. 
آدمي زاد- اين حجم غمناك‌- 
روي پاشويه وقت 
روز سرشاري حوض را خواب مي بيند. 

اي كمي رفته بالاتر از واقعيت‌! 
با تكان لطيف غريزه 
ارث تاريك اشكال از بال هاي تو مي ريزد. 
عصمت گيج پرواز 
مثل يك خط مغلق 
در شيار فضا رمز مي پاشد. 
من 
وارث نقش فرش زمينم 
و همه انحناهاي اين حوضخانه‌، 


شكل آن كاسه مس 
هم سفره بوده با من 
از زمين هاي زبر غريزي 
تا تراشيدگي هاي وجدان امروز. 

اي نگاه تحرك ! 
حجم انگشت تكرار 
روزن التهاب مرا بست‌: 
پيش از اين در لب سيب 
دست من شعله ور مي شد. 
پيش از اين يعني 
روزگاري كه انسان از اقوام يك شاخه بود. 
روزگاري كه در سايه برگ ادراك 
روي پلك درشت بشارت 
خواب شيريني از هوش مي رفت‌، 
از تماشاي سوي ستاره 
خون انسان پر از شمش اشراق مي شد. 

اي حضور پريروز بدوي ! 



اي كه با يك پرش از سر شاخه تا خاك 
حرمت زندگي را 
طرح مي ريزي ! 
من پس از رفتن تو لب شط 
بانگ پاهاي تند عطش را 
مي شنيدم‌. 
بال حاضر جواب تو 
از سوال فضا پيش مي افتد. 
آدمي زاد طومار طولاني انتظار است‌، 
اي پرنده ، ولي تو 
خال يك نقطه در صفحه ارتجال حياتي‌. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 84

هشتمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :


اي ميان سخن هاي سبز نجومي ! 
برگ انجير ظلمت 


عفت سبز را مي رساند 
سينه آب در حسرت عكس يك باغ 
مي سوزد. 
سيب روزانه 
در دهان طعم يك وهم دارد. 
اي هراس قديم ! 
در خطاب تو انگشت هاي من از هوش رفتند. 
امشب 
دست هايم از شاخه اساطيري 
ميوه مي چينند. 
امشب 
هر درختي به اندازه ترس من برگ دارد. 
جرات حرف در هرم ديدار حل شد. 
اي سر آغاز هاي ملون‌! 
چشم هاي مرا در وزش هاي جادو حمايت كنيد. 
من هنوز 
موهبت هاي مجهول شب را 
خواب مي بينم‌. 
من هنوز 


تشنه آب هاي مشبك 
هستم‌. 
دگمه هاي لباسم 
رنگ اوراد اعصار جادوست‌. 
در علف زار پيش از شيوع تكلم 
آخرين جشن جسماني ما بپا بود. 
من در اين جشن موسيقي اختران را 
از درون سفالينه ها مي شنيدم 
و نگاهم پر از كوچ جادوگران بود. 
اي قديمي ترين عكس نرگس در آيينه حزن ! 
جذبه تو مرا همچنان برد. 
- تا هواي تكامل ؟ 
- شايد. 

در تب حرف ، آب بصيرت بنوشيم‌. 

زير ارث پراكنده شب 
شرم پاك روايت روان است‌: 


در زمان هاي پيش از طلوع هجاها 
محشري از همه زندگان بود. 
از ميان تمام حريفان 
فك من از غرور تكلم ترك خورد. 
بعد 
من كه تا زانو 
در خلوص سكوت نباتي فرو رفته بودم 
دست و رو در تماشاي اشكال شستم‌. 
بعد ، در فصل ديگر ، 
كفش هاي من از «لفظ» شبنم 
تر شد. 
بعد، وقتي كه بالاي سنگي نشستم 
هجرت سنگ را از جوار كف پاي خود مي شنيدم‌. 
بعد ديدم كه از موسم دست هايم 
ذات هر شاخه پرهيز مي كرد. 

اي شب ارتجالي ! 
دستمال من از خوشه خام تدبير پر بود. 
پشت ديوار يك خواب سنگين 


يك پرنده از انس ظلمت مي آمد 
دستمال مرا برد. 
اولين ريگ الهام در زير پايم صدا كرد. 
خون من ميزبان رقيق فضا شد. 
نبض من در ميان عناصر شنا كرد. 

اي شب ... 
نه ، چه مي گويم‌، 
آب شد جسم سرد مخاطب در اشراق گرم دريچه . 
سمت انگشت من با صفا شد. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 135

نهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :



 اين وجودي كه در نور ادراك 
مثل يك خواب رعنا نشسته 


روي پلك تماشا 
واوه هايي تر و تازه مي پاشد. 
چشم هايش 
نفي تقويم سبز حيات است‌. 
صورتش مثل يك تكه تعطيل عهد دبستان سپيد است‌. 

سال ها اين سجود طراوت 
مثل خوشبختي ثابت 
روي زانوي آدينه ها مي نشست‌. 
صبح ها مادر من براي گل زرد 
يك سبد آب مي برد، 
من براي دهان تماشا 
ميوه كال الهام ميبردم‌. 

اين تن بي شب و روز 
پشت باغ سراشيب ارقام 
مثل اسطوره مي خفت‌. 
فكر من از شكاف تجرد به او دست مي زد. 


هوش من پشت چشمان او آب مي شد. 
روي پيشاني مطلق او 
وقت از دست مي رفت‌. 
پشت شمشاد ها كاغذ جمعه ها را 
انس اندازه ها پاره مي كرد. 
اين حراج صداقت 
مثل يك شاخه تمرهندي 
در ميان من و تلخي شنبه ها سايه مي ريخت‌. 
يا شبيه هجومي لطيف 
قلعه ترس هاي مرا مي گرفت‌. 
دست او مثل يك امتداد فراغت 
در كنار «تكاليف» من محو مي شد. 

( واقعيت كجا تازه تر بود ؟ 
من كه مجذوب يك حجم بي درد بودم 
گاه در سيني فقر خانه 
ميوه هاي فروزان الهام را ديده بودم‌. 
در نزول زبان خوشه هاي تكلم صدادارتر بود 
در فساد گل و گوشت 


نبض احساس من تند مي شد. 
از پريشاني اطلسي ها 
روي وجدان من جذبه مي ريخت‌. 
شبنم ابتكار حيات 
روي خاشاك 
برق مي زد.) 

يك نفر بايد از اين حضور شكيبا 
با سفرهاي تدريجي باغ چيزي بگويد. 
يك نفر بايد اين حجم كم را بفهمد، 
دست او را براي تپش هاي اطراف معني كند، 
قطره اي وقت 
روي اين صورت بي مخاطب بپاشد. 
يك نفر بايد اين نقطه محض را 
در مدار شعور عناصر بگرداند. 
يك نفر بايد از پشت درهاي روشن بيايد. 

گوش كن‌، يك نفر مي دود روي پلك حوادث‌: 
كودكي رو به اين سمت مي آيد. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 100

دهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :


آسمان پر شد از خال پروانه هاي تماشا. 
عكس گنجشك افتاد در آب رفاقت‌. 


فصل پرپر شد از روي ديوار در امتداد غريزه‌. 
باد مي آمد از سمت زنبيل سبز كرامت‌. 

شاخه مو به انگور 
مبتلا بود. 
كودك آمد 
جيب هايش پر از شور چيدن‌. 
(اي بهار جسارت ! 
امتداد تو در سايه كاج هاي تامل 
پاك شد.) 
كودك از پشت الفاظ 
تا علف هاي نرم تمايل دويد، 
رفت تا ماهيان هميشه‌. 
روي پاشويه حوض 
خون كودك پر از فلس تنهايي زندگي شد. 
بعد ، خاري 
پاي او را خراشيد. 
سوزش چشم روي علف ها فنا شد. 


(اي مصب سلامت ! 
شور تن در تو شيرين فرو مي نشيند.) 
جيك جيك پريروز گنجشك هاي حياط 
روي پيشاني فكر او ريخت . 
جوي آبي كه از پاي شمشاد ها تا تخيل روان بود 
جهل مطلوب تن را به همراه مي برد. 
كودك از سهم شاداب خود دور مي شد. 
زير باران تعميدي فصل 
حرمت رشد 
از سر شاخه هاي هلو روي پيراهنش ريخت‌. 
در مسير غم صورتي رنگ اشيا 
ريگ هاي فراغت هنوز 
برق مي زد. 
پشت تبخير تدريجي موهبت ها 
شكل پرپرچه ها محو مي شد. 

كودك از باطن حزن پرسيد: 
تا غروب عروسك چه اندازه راه است؟ 

هجرت بزرگي از شاخه‌، او را تكان داد. 


پشت گل هاي ديگر 
صورتش كوچ مي كرد. 

( صبحگاهي در آن روزهاي تماشا 
كوچ بازيچه ها را 
زير شمشادهاي جنوبي شنيدم‌. 
بعد، در زير گرما 
مشتم از كاهش حجم انگور پر شد. 
بعد، بيماري آب در حوض هاي قديمي 
فكرهاي مرا تا ملامت كشانيد. 
بعد ها، در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل ها رسيد. 
گرته دلپذير تغافل 
روي شن هاي محسوس خاوش مي شد. 
من 
روبرو مي شدم با عروج درخت ، 
با شيوع پر يك كلاغ بهاره‌، 
با افول وزغ در سجاياي نا روشن آب ، 
با صميميت گيج فواره حوض ، 


با طلوع تر سطل از پشت ابهام يك چاه‌.) 

كودك آمد ميان هياهوي ارقام‌. 
(اي بهشت پريشاني پاك پيش از تناسب ! 
خيس حسرت ، پي رخت آن روزها مي شتابم‌.) 
كودك از پله هاي خطا رفت بالا. 
ارتعاشي به سطح فراغت دويد. 
وزن لبخندادراك كم شد. 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 117

ازدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :


كاج هاي زيادي بلند. 
زاغ هاي زيادي سياه‌. 


آسمان به اندازه آبي‌. 
سنگچين ها ، تماشا، تجرد. 
كوچه باغ فرا رفته تا هيچ‌. 
ناودان مزين به گنجشك‌. 
آفتاب صريح‌. 
خاك خوشنود. 

چشم تا كار مي كرد 
هوش پاييز بود. 

اي عجيب قشنگ! 
با نگاهي پر از لفظ مرطوب 
مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ‌، 
چشم هايي شبيه حياي مشبك ، 
پلك هاي مردد 
مثل انگشت هاي پريشان خواب مسافر ! 
زير بيداري بيد هاي لب رود 


انس 
مثل يك مشت خاكستر محرمانه 
روي گرماي ادراك پاشيده مي شد. 
فكر 
آهسته بود. 
آرزو دور بود 
مثل مرغي كه روي درخت حكايت بخواند. 
دركجاهاي پاييزهايي كه خواهند آمد
يك دهان مشجر
از سفرهاي خوب
حرف خواهد زد؟



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 103

دوازدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» : 

براي ك‌.تينا


ماه 

رنگ تفسير مس بود. 
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد. 
سرو 
شيهه بارز خاك بود. 
كاج نزديك 
مثل انبوه فهم 
صفحه ساده فصل را سايه ميزد. 
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد. 
از زمين هاي تاريك 
بوي تشكيل ادراك مي آمد. 
دوست 
توري هوش را روي اشيا 
لمس مي كرد. 
جمله جاري جوي را مي شنيد، 
با خود انگار مي گفت‌: 
هيچ حرفي به اين روشني نيست‌. 
من كنار زهاب 
فكر مي كردم‌: 
امشب 
راه معراج اشيا چه صاف است !



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : جالب و خواندني , شعر نو ,

تاریخ : دوشنبه 05 خرداد 1393 نویسنده : عرفان طهماسبي l بازدید : 93

مطالب گذشته
» خوشا به حال ترك شيرازي »» سه شنبه 13 اسفند 1392
» زندگي زيباست.... »» دوشنبه 12 اسفند 1392
» خرید گلس عمده و سود فروش آن »» جمعه 15 دی 1402
» . »» جمعه 14 آذر 1393
» ضرب المثل ل م ن و ه ي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل هاي ع غ ف ق ك گ »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل هاي س ش ص ض ط ظ »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل د ذ ر ز »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل ج چ ح خ »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل پ ت »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل ب »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» ضرب المثل الف »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي محمد اصفهاني »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي كامران و هومن »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي فرامرز اصلاني »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي عباس قادري »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي عليرضا افتخاري »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي عليرضا عصار »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي شهرام شبپره »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي شادمهر عقيلي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي ستار »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي سالار عقيلي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي سياوش قميشي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي جواد يساري »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي ايرج بسطامي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي اميد »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» بيوگرافي آغاسي »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» اس ام اس كريسمس 6 »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» اس ام اس كريسمس 4 »» چهارشنبه 30 مهر 1393
» اس ام اس كريسمس 5 »» چهارشنبه 30 مهر 1393
تعداد صفحات : 30
آمار کاربران

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
مطالب محبوب
جك و لطيفه بازدید : 439
زندگي زيباست.... بازدید : 213
عكس شير بازدید : 203
ضرب المثل پ ت بازدید : 203
ضرب المثل ج چ ح خ بازدید : 195
بدان كه ميداني بازدید : 193
الاغ بازدید : 193
عكس طبيعت بازدید : 191
عكس دو اسب زيبا بازدید : 189
آرش كمانگير بازدید : 187
گلايه قران از ما بازدید : 187
روانه بازدید : 187
تا گل هيچ بازدید : 183
سمت خيال دوست بازدید : 175
خبرنامه
برای اطلاع از آپیدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شوید تا جدیدترین مطالب به ایمیل شما ارسال شود
نظر سنجي
آيا وبلاگم را پسنديديد؟

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به Erfan مي باشد.

جدید ترین موزیک های روز



طراح و مترجم قالب

طراح قالب

جدیدترین مطالب روز

فیلم روز

Erfan